در رودخانۀ نزديك مقر آب تني مي كرديم. يكي از بچه ها كه شنا بلد نبود افتاد توي آب. چند بار رفت زير آب و آمد بالا. شنا بلد نبود يا خودش را به نابلدي مي زد خدا مي داند، برادري پريد توي آب و او را گرفت، وقتي داشت او را با خودش مي آورد بالا مي گفت:«كاكا سالم هستي؟» و او نفس زنان مي گفت:«نه كاكا سالم خانه است من جاسم هستم!»